موفقیت خوب است و کیست که دوست نداشته باشد موفق باشد. هر کسی دوست دارد فردا، از جایی که امروز در آن واقع شده، یک قدم جلوتر باشد. شما دوست ندارید؟ واقعا کیست که دوست نداشته باشد؟ حتی روشنفکرترین آدم‌ها که با این مباحث مشکل دارند، دوست دارند که فردا از امروز، روشنفکرتر باشند و در روشنفکری خودشان، موفقیت بیشتری به دست بیاورند. برای موفق شدن هم، راه‌های زیادی وجود دارد؛ کار زیاد کردن، خوب کار کردن، ارتباطات موثر و سازنده، خلق ایده‌های بکر و... اما قبول کنید که در هیچ کدام از این راه‌ها، به اندازه راهبری، منافع و موفقیت به دست نمی‌آورید.



موفقیت‌هایی که در دل راهبری نهفته است، به ندرت در جاهای دیگر وجود دارد. البته راهبری کردن، از جنبه‌های دیگر هم مهم است؛ اینکه بیشتر و بیشتر می‌توانید بر دیگران تاثیر بگذارید و اطراف خودتان را بیشتر و بیشتر تغییر دهید. به قول روانشناسان اجتماعی، هم محیط بر انسان اثر می‌گذارد و هم انسان بر محیط خودش. تاثیرگذاری انسان بر محیط خودش هم، از این بابت است که می‌تواند به درجه‌های بالای شغل، حرفه و اجتماع خودش برسد و از این بابت، تاثیرگذارتر از گذشته باشد. حالا که فهمیدید راهبری چقدر مهم است و چقدر در موفقیت شما می‌تواند اثر بگذارد، پس معطل نکنید و ادامه این مقاله را بخوانید تا به شما نکته‌های فوق‌العاده‌ای از راهبری کردن بگویم؛ نکته‌هایی که شاید جای دیگر، کس دیگری به شما نگوید. لطفاً همراهم باشید...

محور آسیاب شما چیست؟


البته قبل از هر چیزی، بگذارید از بحث مورد علاقه خودم شروع کنم؛ زندگی مبتنی بر اصول. ببینید، آدم‌ها مثل آسیابی هستند که با محورهای مختلف کار می‌کنند. محور آسیاب یک نفر، پول است، برای دیگری شهرت است و محور آسیاب آن دیگری، خانواده است و دوستان و... گاهی وقت‌ها که محور زندگی شما، پول، ثروت، شهرت، دوستان، موقعیت اجتماعی و... می‌شود، خیلی بالا و پایین می‌روید. فرض کنید که محور اصلی آسیاب زندگی شما، مبتنی بر شغل‌تان است. طبیعی و بدیهی است که بازار کسب و کار، بالا و پایین زیادی دارد. وقتی که این بازار بالا و پایین برود، پس زندگی شما هم بالا و پایین خواهد رفت.  از آنجایی که این روال در جایی مثل بازار کار طبیعی است، پس باز هم طبیعی است که زندگی شما هم، بالا و پایین همیشگی داشته باشد.

اینطوری زیبا باشید


در مورد اصل قرار دادن خانواده هم موضوع ‌چنین است و در مورد باقی موارد نیز، پس چه باید کرد؟ باید این محور آسیاب زندگی را بر اصول مبتنی کنیم، یعنی چه؟ اصول، معمولا ثابت و تغییرناپذیر هستند. وقتی، اصول زندگی شخصی‌، عدالت و محبت باشد، زندگی این فرد ثابت خواهد بود. عدالت و محبت، مفاهیمی هستند که به همین راحتی جابه‌جا نمی‌شوند، پس زندگی شما هم به همین راحتی جابه‌جا نخواهد شد. ضمن اینکه این امر، به زندگی شما تعادل هم خواهد داد. کسی که محور زندگی‌اش خانواده است، وقتی که در محل کار باید بیشتر کار کند، طبیعی است که این امر را توهین به‌خود تلقی خواهد کرد و از زیر بار آن، شانه خالی خواهد کرد. این شخص، تعادل ندارد، دارد؟ زندگی مبتنی بر اصول، به او اجازه می‌دهد که این تعادل و ثبات قدم را حفظ کند، ضمن اینکه زندگی بر مدار اصول، مبتنی بر منش است نه شخصیت. شخصیت، تصویری است که دیگران از شما دارند، اما منش چیزی است که واقعاً دارید، در اختیار شماست و از درون شما می‌آید. وقتی شما با اصول زندگی می‌کنید، نظم زندگی‌تان از درون‌تان ناشی می‌شود و این، به شما زیبایی و تمامیت می‌بخشد. قبل از بحث درباره راهبری، لازم دیدم این نکته را بگویم. این نکته درباره راهبران، بیشتر از دیگران صدق می‌کند؛ زیرا باید مبتنی بر اصول راهبری کنند؛ یک رهبری واقعی.


 


 

چرا من یک راهبر نیستم؟


تا حالا از خودتان پرسیده‌اید که چرا بعضی‌ها راهبر می‌شوند و بعضی‌های دیگر از آنها پیروی می‌کنند؟ شاید این سؤال برای خودتان هم پیش آمده باشد، نه؟ شما هم در حوزه‌های مختلف، راهبرانی داشته‌اید و از آنها پیروی کرده‌اید. حالا این گوش به فرمان بودن و پیروی کردن، می‌تواند علت‌های مختلف داشته باشد. برای پیدا کردن جواب این سؤال، اول باید مدل‌های راهبری را بشناسید. احتمالا شما هم شنیده‌اید که مدل‌های راهبری زیادی داریم. نخستین آن، مدل زوری است. زیردست‌ها، به این علت از رهبر اطاعت می‌کنند که می‌ترسند اگر اطاعت نکنند، کار و موقعیت‌شان را از دست بدهند. پس تا چشم راهبر را دور می‌بینند، هر کاری که دلشان می‌خواهد انجام می‌دهند. در بیشتر اداره‌ها و سازمان‌ها، این مدل راهبری را می‌بینیم. اصلا انگار که جوی از سوءظن و بدگمانی در این محل کارها وجود دارد و دوطرف، یعنی راهبران و پیروان، هیچ احترامی برای هم قائل نیستند.


 

راهبری، حتی برای تو!


راهبری هم از آن دست اتفاقاتی است که درباره‌اش، نظرات مختلفی وجود دارد. بعضی‌ها می‌گویند همین که بچه به دنیا آمد، کنار قنداقش انگار چیزی به اسم راهبری کردن را به ودیعه می‌گذارند؛‌ یعنی هر کسی قادر نیست که این کار را انجام بدهد و اساسا باید در خون آدم باشد. بعضی‌های دیگرمی‌گوینداصلا هم اینطور نیست؛ می‌توان راهبری کردن را هم یاد گرفت و تمرین کرد. شاید بهترین حرف را در این‌باره، مهاتما گاندی، رهبر بزرگ هندی‌ها در کسب استقلال از استعمارگران، گفته که از حد متوسط مردم، برتر و بالاتر نیستم. حتی معتقدم توانایی‌هایم در بعضی از قسمت‌‌ها، از مردم متوسط هم کمتر و پایین‌تر است. شایستگی خاص و مادرزادی هم ندارم. خودم را یک آرمانگرای اهل عمل می‌دانم و بس. باور کنید هر کس دیگری هم جای من بود، می‌توانست این کار را انجام بدهد. تنها کافی بود تلاش کرده و به دیگران، ایمان و امید به پیروزی را هدیه کند.


 

یک راهبر واقعی چه کار می‌کند؟


فرض کنید که شما می‌خواهید راهبر جایی شوید چه‌کار می‌کنید؟ اگر مشکلی برایتان پیش بیاید، چه کار می‌کنید؟ مثلا کارمندی یا زیردستی، کاری را که باید انجام می‌داد، انجام نداده یا به شما بی‌احترامی کرده است. در این صورت چه می‌کنید؟ می‌‌توانید به روش اول برخورد کرده و او را اخراج یا توبیخ کنید یا به روش دوم برخورد کنید و از منافع و نتایج او بکاهید. یا اینکه... در مدیریت آرمانی یا اصولی، این افتخار فرد است که خدشه‌دار می‌شود و همین، برای او بدترین نتیجه و اتفاق ممکن است. زیردستی که نافرمانی کرده، از توجه راهبر بالادستی خودش کنار رفته یا موقت کنار می‌رود و همین امر، برای یک پیرو کافی است تا همه سیستم روانی‌اش به هم بریزد. در این صورت، البته می‌شود از مدل سودمندی هم به‌صورت موقت و ترکیبی استفاده کرد اما اصل بر شرمندگی فرد خاطی است نه بر توبیخ و کاهش منافع او.


راز


در مدل بعدی، این سود است که باعث می‌شود یک زیردست، به حرف بالادست خودش گوش دهد. این زیردست، با خودش چرتکه می‌اندازد و می‌بیند که اگر فلان کار را بکند، فلان نتیجه‌ها و منافع نصیبش می‌شود. پس این ارتباط ادامه پیدا می‌کند. این روش، البته بیش از حد نفع‌محورانه است. هر کسی به منافع خودش فکر می‌کند و اگر منافعش به خطر بیفتد، همه چیز را به هم می‌ریزد. حالا اخلاق، تعهد و... محلی از اعراب ندارد که ندارد. مدل بعدی راهبری هم به راهبری واقعی بازمی‌گردد. در این حالت، زیردست‌ها نه به دلیل ترس و نه به دلیل منافع که به دلیل ارزش واقعی‌ای که خود راهبر دارد، دور و برش جمع می‌شوند و از او اطاعت می‌کنند. در واقع راهبر، به جهت توانایی‌هایی که دارد، احترام و عظمتی نزد زیردست‌های خودش پیدا می‌کند که حتی اگر هم نخواهد، پیروان دور و برش هستند و رهایش نمی‌کنند. حتی به این افتخار هم می‌کنند که از او پیروی کنند و گاه تا پای جان نیز در این پیروی کردن، پایدار می‌مانند.